..

اولین مسافرت صدرای من

صدرای من امروز با هم رفتیم تبریز.من و شما و باباجون و مامان جون و خاله آرزو و ماهان و مهیار.بابایی چون کار داشت نتونست باهامون بیاد. صبح ساعت 7 راه افتادیم و شب هم ساعت 12 برگشتیم. خیلی خوش گذشت و شما اصلا اذیت نکردی. با هم رفتیم مجتمع خرید لاله پارک و کلی خرید کردیم.هم واسه شما و هم واسه خودم.واسه بابایی هم فقط خوراکی های خارجی خریدیم. آخه 2-3 روز قبل کلی خرید کرده بود(3 جفت کفش و شلوار و پیراهن و تیشرت).ایندفعه نوبت ما بود. باید بگم که شما اصلا اذیت نکردی و تو کالسکه نشسته بودی و دوروبرت رو نگاه میکردی. جایی که مطمئنم بهت ...
13 شهريور 1392

ویروس ناقلا منو از پسرم دور کرد...

  صدرای مامان.... 2-3 روز قبل یه مریضی عجیب غریب مخلوطی از سرماخوردگی و کوفتگیه بدن اومد سراغم. دکتر که رفتم گفت گلوم عفونت داره و تمام بدنم ضعیف شده.نباید نزدیک تو باشم.حداقل فاصلم از تو باید 2 متر باشه.گفت اگر هم شیر خودتو میدی به پسرت.دیگه نباید بدی.البته شما شیر خشک میخوری و از این بابت نگرانی ندارم.آقای دکتر هم قربونش برم اصلا دریغ نکرد ازم و چند تا آمپول تپل و مپل هم نوش جان کردم و کلی هم دارو داد بهم تا خوب بشم. خلاصه طی این تشخیص دکتر,شما 2 شب میشه که خونه مامان جون هستی.الهی بمیرم واسه مامان جون که با وجود پا درد و دست درد ای...
10 شهريور 1392

لطف بابای ارشیا به صدرای من

  پسر نازم شما یه دوست وبلاگی ناز و شیرین زبون داری به اسم ارشیا شیر مرد کردستان. بابای ارشیا که پدر مجازیه منم محسوب میشن در حق ما خیلی لطف دارن. آخرین لطفشون در حق ما شعری بود که برای شما گفتن. شعر قشنگ و پر احساسیه.   گل باغ دلمی,صحنه تاراج غمی شعله هر نفسی,خاطره جام جمی ماه تابانی و عیسی دم آلام منی ساده اما به نفس یوسف کنعان منی نام صدرا چو برند موی تنم سیخ شود زان همه عزت و فرزانگی و خوش سخنی عشق خالص دیده ام در ورق دفتر دل و تو اندر یم عشاق,صفای یمنی عزت و حرمت و دولت همه بهر تو بود شه شبس...
10 شهريور 1392

الوعده و وفا

  عشقم سلام.... من اومدم تا به قولم عمل کنم و زود به زود پست بزارم تو وبلاگت. عزیزم.... این مدتی که نمینوشتم برات,خیلی چیزا تو سیر تکاملی رشدت عوض شده. شما خیلی شیطون شدی و اصلا آروم نمیشینی.بغل که میای میخوای بذارمت زمین.وقتی هم که میذارمت زمین,چهاردست و پا میای سمت من و لای پاهام می ایستی و دستت رو بالا میگیری سمت من که یعنی بغلم کن. اصلا به اسباب بازیهات علاقه نداری.اصرار داری که وسایل خونه رو بدیم بهت تا باهاشون بازی کنی.مثلا کنترل تلویزیون و دمپائی و کاسه بشقاب آشپزخونه و ..... من هنوز نمیدونم این وسایلها چه جذابیتی برات داره؟؟؟؟!!!!!...
6 شهريور 1392

قووووووووول میدم .....

        عشق قشنگم ... میدونم خیلی دیر به دیر برات مینویسم.ولی از امشب تصمیم گرفتم دوباره مثل قبلنا زود به زود برات بنویسم.   دوباره مثل اونوقتایی که هر یه روز در میان برات مینوشتم. قووووووووووووول میدم عشقم. ...
4 شهريور 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به .. می باشد